مچ گیری باران در حال خرابکاری
از باران خبری نبود همه جا سکوت فرا گرفته بود تعجب کردم تو دلم گفتم حتما داره یه خرابکاری
میکنه که صداش در نمیاد پس سریع رفتم دنبالش و دیدم واکس کفش و خالی کرده و
همه رو زده به دست و صورتش و سو ئیچ ماشینمو انداخته توشتا منو دید خودشو به مظلومیت
زد بارااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان.....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی