بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
بهرادبهراد، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

باران معنابخش زندگي من

باران و بهراد معنابخش زندگی من

تولد بهراد

دوباره اومدم سراغ وبلاگم میخواستم تو دوران حاملگی م بنویسم ولی نشد😶😶😶😶😶😶😶😶 زیاد دوره خوبی نبود خیلی سخت بود......بگذریم......بزرگ شدی برات تعریف میکنم.........با همه بدیهاش تموم شد..... اصلا هم دوران شیرینی هم نبود.....تا وقتی که تو به دنیا اومدی عزیزم..... دیگه همه چیز عالی شد....وجود تو و باران به من انرژی و شادابی از دست رفته ام رو برگردوند.....الان هفته ی دیگه 14 بهمن تو یکساله ت میشه.....چه زود گذشت.....خدا کنه زودتر هم بگذره.....سفید برفی من پسر زیبای من تو رو با تمام وجود از خدا خواسته بودم.....الان هم سرگرم تدارکات تولدت هستم.....تولد کریسمسی🎊🎄🎁🎋🎉💝🎈🎈🎈       دوست دارم😘😘😘😘😘😘😘😘
7 بهمن 1395

بدون عنوان

دوباره مثل اون موقع ها حالم بده الان دارم به گذشته فکر میکنم تو قضیه بچه دار شدن فقط دست خداست اگه بخواد میده اگر نه. ...پیش بهترین دکتر هم بری هیچ نتیجه ای نداره   ...من تو این دوماه گذشته هر چی کار سخت و سنگین و خطرناک بود انجام دادم ولی خواست خدا بوده که تو به این دنیا بیایی....
6 تير 1394

باران ناگهانی 2

از آخرین تاریخ مراجعه من به دکتر 6 ماه گذشت نه قرص خوردم نه رفتم برای درمان ؟!!!نزدیک یک هفته بود حالت تهوع شدید داشتم فکر کردم گرمازده شدم توجهی نکردم گفتم خوب میشم هفته به آخر رسید حال من خوب نشد شک کردم ولی گفتم دکتر گفت تخمک گذاری که نمیکنی ؟!!!! ولی ته دلم میگفت تو حامله ای !!خدا خواسته دوباره تو مادر شی دوباره به تو یه هدیه میخواد بده هدیه ای که خیلی ها آرزوشو دارن به خاطرش چقدر میرن دکتر ولی جواب نمیگیرن؟!!! به همسرم گفتم برام بی بی چک بگیر حدود ساعت 1 ظهر بود که اومد رفتم دستشویی.....بله !!!! دو خط پر رنگ شده....واااااای خدا ااااا ی من ....... من حامله ام... سریع به شوهرم گفتم منو ببر آزمایشگاه تا تست بتا بدم رفتم خون دادم جواب آزما...
5 تير 1394

دلتنگی

عزیز دلم خوشگل من   دلم برات یه ذره شده حالا که ازت دورم تازه میفهمم که چقدر عاشقتم باران من زود میام پیشت برات یه عالمه عروسک میخرم عزیییییییییییییزم قربون اون حرف زدنت برم که پشت تلفن باهام  حرف میزنی مامان معصی میگه بعضی موقع ها بغض میکنی میگی من افسانه رو میخوام الهی.... فکر نکنیا بی عاطفه هستم تورو تنها گذاشتم مجبور بودم بیام تهران.... زود زود میام پیشت .....   دوست دارم (الان پیش شهلا جون هستم همش داره قربون صدقه ت میره ) ...
5 شهريور 1391

تولد 2سالگی باران

    عزیز دلم تولدت نزدیکه میخوام یه تولد زنبوری برات بگیرم   این هم کارت تولدته که درستش کردم خیلی کار دارم ولی عشق تو به من انرژی میده دوست دااااااااااااااارم   ایندفعه میخوام قشنگتر از سال گذشته برگزار کنم چون تجربه م بیشتر شده و تو هم که به من کمک میکنی واسه خودت خانمی شدی   همش میگی مامانی برام تولد زنبوری بگیر الهی قربونت بزم من تمام تلاشمو میکنم ...
30 خرداد 1391